قوله تعالى: فلوْ لا کانتْ قرْیة آمنتْ اى هلا کانت قریة آمنت حین ینفعها ایمانها لا حین لا ینفعها، این حجت خدا است جل جلاله بر فرعون که ایمان وى نپذیرفت بوقت معاینه عذاب. یقول الله تعالى: هلا آمن فرعون قبل ان یدرکه الغرق حین المهلة، آن گه قوم یونس را مستثنى کرد که توبه ایشان بپذیرفت بوقت معاینه عذاب. و قیل: معناه فما کانت قریة، اى اهل قریة آمنت عند معاینة العذاب فنفعها إیمانها فى حالة البأس کما لم ینفع فرعون إلا قوْم یونس فانه نفعهم ایمانهم لما رأوا امارات العذاب لما علم الله من صدقهم، و هو قوله: کشفْنا عنْهمْ عذاب الْخزْی الهلاک و الهوان فى الحیاة الدنیا و متعْناهمْ إلى حین اى الى احایین آجالهم. و قیل: کشفْنا عنْهم الْعذاب الى یوم القیمة فیجازون بالثواب و العقاب. خلافست میان علما که قوم یونس عذاب بعیان دیدند یا امارات و دلائل آن دیدند، قومى گفتند: عذاب بایشان نزدیک گشت و بعیان دیدند که میگوید: کشفْنا عنْهم و الکشف یکون بعد الوقوع او اذا قرب. و قومى گفتند: امارات و دلائل عذاب دیدند و در آن حالت توبه کردند باخلاص و صدق و زبان تضرع بگشادند و تا رب العزة آن عذاب که دلیل آن ظاهر بود از ایشان بگردانید و مثال این بیمارست که بوقت بیمارى چنان که امید بعافیت و صحت میدارد و از مرگ نمىترسد توبت کند، توبت وى در آن حال درست بود، اما چون مرگ بمعاینه دید و از حیات نومید گشت، توبه وى درست نباشد که میگوید جل جلاله: و إنْ منْ أهْل الْکتاب إلا لیوْمنن به قبْل موْته تواریخیان گفتند: یونس پیغامبر مسکن او موصل بود و خانه او نینوى، ما در وى تنخیس نام بود و پدر وى متى، و موصل از آن خوانند که شام به عراق پیوندد، رب العالمین یونس را فرستاد بقوم وى و ایشان را دعوت کرد بدین اسلام ایشان سرباز زدند و رسالت وى قبول نکردند، یونس گفت: اکنون که مرا دروغ زن میدارید و رسالت ما قبول نمیکنید، بارى بدانید که بامداد شما را از آسمان عذاب آید و آن گه سه روز آن عذاب در پیوندد. ایشان با یکدیگر گفتند: یونس هرگز دروغ نگفته است این یک امشب او را بیازمائید بنگرید که امشب از میان ما بیرون شود یا نه، اگر بیرون شود و بر جاى خویش نماند پس بدانید که راست میگوید. بامداد چون او را طلب کردند نیافتند که از میان ایشان بیرون شده بود، دانستند که وى راست گفت، همان ساعت امارات و دلائل عذاب پیدا گشت، ابرى سیاه بر آمد، و دخانى عظیم در گرفت، چنان که در و دیوار ایشان سیاه گشت، ایشان بترسیدند، و از کردها و گفتهاى خویش پشیمان شدند، و رب العزة جل جلاله در دلهاى ایشان توبت افکند همه بیک بار بصحرا بیرون شدند، مردان و زنان و کودکان و چهار پایان نیز بیرون بردند، و پلاسها در پوشیدند، زبان زارى و تضرع بگشادند، و به اخلاص و صدق این دعا گفتند: یا حى حین لا حى یا حى محیى الموتى یا حى لا اله الا انت. فعرف الله صدقهم فرحمهم و استجاب دعاءهم و قبل توبتهم و کشف العذاب عنهم، و کان ذلک یوم عاشوراء. و کان یونس قد خرج و اقام ینتظر العذاب فلم یر شیئا و کان من کذب و لم یکن له بینة قتل، فقال یونس: کیف ارجع الى قومى و قد کذبتهم، فذهب مغاضبا لقومه و رکب السفینة. فذلک قوله: و ذا النون إذْ ذهب مغاضبا و یأتى شرحه فى موضعه ان شاء الله.
و لوْ شاء ربک لآمن منْ فی الْأرْض کلهمْ جمیعا اى وفقهم للهدایة أ فأنْت تکْره الناس حتى یکونوا موْمنین قال ابن عباس: کان النبى (ص) حریصا على ایمان جمیع الناس. و قیل: نزلت فى ابى طالب فاخبره سبحانه انه لا یومن الا من سبق له من الله السعادة و لا یضل الا من سبق له الشقاوة. أ فأنْت تکْره الناس اکراه الهدایة لا اکراه الدعوة، یا محمد تو نتوانى که ایشان را ناکام راه نمایى، باز خواندن توانى اما راه نمودن نتوانى لیْس علیْک هداهمْ، إنک لا تهْدی منْ أحْببْت و ما کان لنفْس و ما ینبغى لنفس، و ما کانت النفس أنْ توْمن إلا بإذْن الله اى بارادته و توفیقه و ما سبق لها من قضائه و مشیته فلا تجتهد نفسک فى هدیها فان ذلک الى الله و هذا الحد الدلایل على ان استطاعة العبد مع فعله لا قبل فعله. قال بعض المحققین: لا یمکن حمل الاذن فى هذه الآیة الا على المشیة لانه امر الکافة بالایمان و الذى هو مامور بالشیء لا یقال انه غیر ماذون فیه. و لا یجوز حمل الآیة على ان معناه لا یومن احد الا اذا ألجأه الحق الى الایمان و اضطره، لانه یوجب اذا ان لا یکون احد فى العالم مومنا بالاختیار و ذلک خطاء فدل على انه اراد به الا ان یشاء الله ان یومن هو طوعا و لا یجوز بمقتضى هذا ان یرید من احد ان یومن طوعا ثم لا یومن لانه تبطل فائدة الآیة، فصح قول اهل السنة ان ما شاء الله کان و ما لم یشاء لم یکن.
قوله: و یجْعل الرجْس اى یجعل الله الرجس. و قرأ ابو بکر و نجعل بالنون اى نجعل العذاب الالیم. و قیل: الشیطان. و قیل: الغضب و السخط على الذین لا یعْقلون دلائله و اوامره و نواهیه.
قل انْظروا اى قل للمشرکین الذین یسئلونک الآیات انْظروا ما ذا فی السماوات و الْأرْض من الآیات و العبر التی تدل على وحدانیة الله سبحانه فتعلموا ان ذلک کله یقتضى صانعا لا یشبه الاشیاء و لا یشبهه شىء ثم بین ان الآیات لا تغنى عمن سبق فى علم الله سبحانه انه لا یومن، فقال: و ما تغْنی الْآیات و النذر درین «ما» مخیرى، خواهى باستفهام گوى، خواهى بنفى، اگر باستفهام گویى معنى آنست که چه سود دارد آیات و معجزات. و اگر بنفى گویى معنى آنست که سود ندارد آیات و معجزات و انذار آگاه کنندگان و بیم نمایندگان قومى را که در علم خداى کافرانند که هرگز ایمان نیارند. فهلْ ینْتظرون مشرکان مکه را میگوید: ما ینتظرون إلا ایاما یقع علیهم فیها العذاب و مثل ایام الذین مضوا من قبلهم و ایام الله عقوباته و ایام العرب وقایعها. منه قوله: و ذکرْهمْ بأیام الله و کل ما مضى علیک من خیر و شر فهو ایام. میگوید: مشرکان قریش بعد از ان که ترا دروغ زن گرفتند چه انتظار کنند و چه چشم دارند مگر مثل آن عقوبات و وقایع که ایشان را رسید که گذشتهاند از پیش از دروغ زن گیران پیغامبران چون عاد و ثمود و امثال آن.
قلْ یا محمد فانْتظروا مثلها ان لم تومنوا إنی معکمْ من الْمنْتظرین لذلک. و قیل: انتظروا هلاکى انى معکم من المنتظرین هلاککم، هذا جواب لهم حین قالوا: نتربص بکم الدوائر.
ثم ننجی رسلنا قرأ یعقوب ننجى بالتخفیف و هو مستقبل بمعنى الماضى اى کما اهلکنا الذین خلوا ثم نجینا الرسل و المومنین کذلک حقا علیْنا ننْج الْموْمنین اى ننجى محمد او من آمن معه. قرأ الکسائى. و حفص و یعقوب ننْجی الْموْمنین اى ننجى بالتخفیف و الاخسرون بالتشدید و انجى و نجى بمعنى واحد.
حقا علیْنا یعنى منا فإن الاشیاء تجب من الله اذا اخبر انها تکون فیجب الشیء من الله لصدقه و لا یجب علیه لعزة.
قلْ یا أیها الناس إنْ کنْتمْ فی شک منْ دینی این خطاب با مشرکان قریش است میگوید: ان کنتم لا تعرفون ما انا علیه فانا ابینه لکم، اگر شما نمىشناسید و نمیدانید این دین که من آوردهام، من شما را روشن کنم و دلایل درستى و راستى آن شما را پیدا کنم، همانست که گفت: و أنْزلْنا إلیْک الذکْر لتبین للناس ما نزل إلیْهمْ و قیل: معناه إنْ کنْتمْ فی شک منْ دینی الذى ادعوکم الیه فانا على یقین، اگر شما در گماناید ازین دین که من آوردم و شما را بدان دعوت کردم، من بارى بر یقینام بى هیچ گمان درستى و راستى آن میدانم، و حقى و سزاوارى آن مىشناسم. همانست که گفت: على بصیرة أنا و من اتبعنی آن گه گفت: فلا أعْبد الذین تعْبدون منْ دون الله بآنکه شما در گماناید من نخواهم پرستیدن ایشان را که مىپرستید شما فرود از خداى، آن گه ایشان را تهدید کرد بآنچه گفت: أعْبد الله الذی یتوفاکمْ که وفات ایشان میعاد عذاب ایشان است، میگوید: آن خداى را پرستم که شما را میراند و شما را عذاب کند که دیگرى را بباطل مىپرستید نه او را بحق، و نیز اشارت است که سزاى خدایى اوست که قدرت آن دارد که شما را میراند و قبض ارواح شما کند نه آن بتان که ایشان را قدرت نیست و در ایشان هیچ ضر و نفع نیست و أمرْت أنْ أکون من الْموْمنین بما اتى به الانبیاء علیهم السلام قبلى. فان قیل: کیف قال ان کنتم فى شک، و هم کانوا یعتقدون بطلان ما جاء به، قیل: لانهم لما راوا الآیات و المعجزات اضطربوا و شکوا فى امرهم و امر النبى (ص). و قیل: کان فیهم شاکون فهم المراد بالآیة کقوله حکایة عن الکفار و إنا لفی شک مما تدْعوننا إلیْه مریب و أنْ أقمْ وجْهک عطف على المعنى تقدیره، و امرت ان اکون من المومنین، کن مومنا ثم اقم وجهک. و قیل معناه، و امرت ان اکون من المومنین و اوحى الى ان اقم وجهک للدین اى استقبل الکعبة فى الصلاة و توجه نحوها. و قیل استقم مقبلا بوجهک على ما امرک الله حنیفا على ملة إبْراهیم و لا تکونن من الْمشْرکین.
و لا تدْع منْ دون الله ما لا ینْفعک ان دعوته و لا یضرک ان خذلته، لا ینفعک ان اطعته و لا یضرک ان عصیته. سیاق این سخن تحقیر بتان است، و مذلت و خوارى ایشان، که در ایشان هیچ چیز از نفع و ضر و خیر و شر نیست و ضار و نافع بحقیقت جز الله نیست فإنْ فعلْت فإنک إذا من الظالمین الذین وضعوا الدعا غیر موضعه، آن گه تحقیق و تأکید این سخن را گفت.
و إنْ یمْسسْک الله بضر فلا یصبک بشدة و بلاء مرض او فقر فلا کاشف له اى لا دافع له إلا هو «و إنْ یردْک بخیْر» رخاء و نعمة و سعة فلا راد لفضْله اى لا مانع لرزقه لا مانع لما یفضل به علیک من نعمة یصیب به بکل واحد من الضر و الخیر منْ یشاء منْ عباده و هو الْغفور الرحیم فلا تیأسوا من غفرانه و رحمته.
قلْ یا أیها الناس خطاب با قریش است و با مکیان قدْ جاءکم الْحق منْ ربکمْ حق اینجا مصطفى است و قرآن فمن اهْتدى یعنى آمن ب: محمد و عمل بما فى الکتاب فإنما یهْتدی لنفْسه اى فلنفسه ثواب اهتدى به و منْ ضل اى کفر بهما فإنما یضل علیْها اى على نفسه و بال الضلالة و ما أنا علیْکمْ بوکیل اى بکفیل احفظ اعمالکم، و قیل: بحفیظ من الهلاک حتى لا تهلکوا. مفسران گفتند: درین سوره هفت آیت منسوخ است بآیت قتال، یکى آنکه گفت: فقلْ إنما الْغیْب لله فانْتظروا إنی معکمْ من الْمنْتظرین دیگر و إنْ کذبوک فقلْ لی عملی و لکمْ عملکمْ سه دیگر و إما نرینک بعْض الذی نعدهمْ چهارم أ فأنْت تکْره الناس حتى یکونوا موْمنین پنجم فهلْ ینْتظرون إلا مثْل أیام الذین خلوْا منْ قبْلهمْ ششم و منْ ضل فإنما یضل علیْها و ما أنا علیْکمْ بوکیل هفتم و اصْبرْ حتى یحْکم الله نسخ الصبر منها بآیة السیف و اتبعْ ما یوحى إلیْک من التبلیغ و التبشیر و الاعذار و الانذار و اصْبرْ على تبلیغ الرسالة و تحمل المکاره حتى یحْکم الله من نصرک و قهر اعدائک و اظهار دینه ففعل ذلک یوم بدر و هو خیْر الْحاکمین حکم بقتل المشرکین و بالجزیة على اهل الکتاب یعطونها عن ید و هم صاغرون و قیل: خیْر الْحاکمین لانه المطلع على السرائر فلا یحتاج الى بینة و شهود.